بیاوار

لغت نامه دهخدا

بیاوار. ( اِ ) شغل و کار و عمل. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). شغل و کار. ( رشیدی ) :
ندارد مشتری بر برج کیوان
جز افزون دگر کار و بیاوار.عنصری.من نقش همی بندم و تو جامه همی باف
این است مرا با تو همه کار و بیاوار.ناصرخسرو.زین بیش جز از وفای آزادان
کاریش نبود نه بیاواری.ناصرخسرو.خردمند با اهل دنیا برغبت
نه صحبت نه کار و بیاوار دارد.ناصرخسرو.

فرهنگ معین

(بِ ) ( اِ. ) شغل ، کار سخت .

فرهنگ عمید

شغل، کار، پیشه.

ویکی واژه

شغل، کار سخت.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
استخاره کن استخاره کن فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال ای چینگ فال ای چینگ فال درخت فال درخت