لغت نامه دهخدا
لاد را بر بنای محکم نه
که نگهدار لاد بنلاد است.فرالاوی.دوستی دشمنان دینت زیان داشت
بام برین کژ شود ز کژی بنلاد.ناصرخسرو.یقین شناس که چندان بقا نخواهد ماند
فنای عمر عدو را چه بد بود بنلاد.کلامی اصفهانی ( از آنندراج ). || دیوار و اصل آن. || پشتیبان. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به بنیاد و بنداد شود.
- حروف بنلادی ؛ در اصطلاح زبان آموزی حروف بنلادی حروفی را گویند که در همه صیغه ها و اشتقاقات باقی و برقرار باشد. مانند «ک » و «ر» و «د» در فعل کردن و «د» و «ی » و «د» در فعل دیدن و «ک » و «ن » در فعل کنش و «ب » و «ی » و «ن » در فعل بینش. ( ناظم الاطباء ).