بنلاد

لغت نامه دهخدا

بنلاد. [ ب ُ] ( اِ مرکب ) بنای عمارت و دیوار باشد. ( برهان ). بنای دیوار و عمارت. چه ، لاد، دیوار است و سر دیوار را سر لاد گویند و بن دیوار را بنلاد و بنیاد به این معنی مشهور است. ( آنندراج ) ( از انجمن آرا ). بنای عمارت و اصل آن. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). بنیاد دیوار. ( اوبهی ). بنیاد دیوار و عمارت. ( رشیدی ). بنیاد.بنیان. پی. پایه. پای بست. بنوری. اساس :
لاد را بر بنای محکم نه
که نگهدار لاد بنلاد است.فرالاوی.دوستی دشمنان دینت زیان داشت
بام برین کژ شود ز کژی بنلاد.ناصرخسرو.یقین شناس که چندان بقا نخواهد ماند
فنای عمر عدو را چه بد بود بنلاد.کلامی اصفهانی ( از آنندراج ). || دیوار و اصل آن. || پشتیبان. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به بنیاد و بنداد شود.
- حروف بنلادی ؛ در اصطلاح زبان آموزی حروف بنلادی حروفی را گویند که در همه صیغه ها و اشتقاقات باقی و برقرار باشد. مانند «ک » و «ر» و «د» در فعل کردن و «د» و «ی » و «د» در فعل دیدن و «ک » و «ن » در فعل کنش و «ب » و «ی » و «ن » در فعل بینش. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(بُ ) (اِمر. ) ۱ - دیوار، پی ، بنیاد. ۲ - پشتیبان .

فرهنگ عمید

۱. = بنیاد: لاد را بر بنای محکم نه / که نگهدار لاد بنلاد است (فرالاوی: شاعران بی دیوان: ۳۹ ). ٢. پشتیبان.

فرهنگ فارسی

بنیاد، پی دیوار، بندادوبنوره هم گفته شده
( اسم ) ۱ - بنای عمارت و اصل آن . ۲ - دیوار و اصل آن . ۳ - پشتیبان .

فرهنگستان زبان و ادب

{cambium} [زیست شناسی] بافتی که به موازات محور طولی گیاه قرار دارد و منشأ رشد ثانوی یا قطری گیاه است
{socle} [ریاضی] برای یک مدول (module )، مجموع همۀ زیرمدول های (submodule ) سادۀ آن

ویکی واژه

دیوار، پی، بنیاد.
پشتیبان.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال حافظ فال حافظ فال ارمنی فال ارمنی فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال احساس فال احساس