بداهت

لغت نامه دهخدا

بداهت. [ ب َ هََ ] ( از ع ، مص ) ناگاه درآمدن. ( فرهنگ فارسی معین ). || بی اندیشه سخن گفتن. بی تأمل گفتن و نوشتن. ( فرهنگ فارسی معین ) : بدانچه بداهت خاطر و سخاوت طبع دست دهد قناعت نمایی. ( ترجمه تاریخ یمینی چ بنگاه ترجمه ونشر کتاب ص 8 ). || ( اِمص ) هویدایی. آشکاری. پیدایی. ظهور. ابانت. ( یادداشت مؤلف ). || ضرورت. ( یادداشت مؤلف ). || ( اِ ) کلام نااندیشیده. ( یادداشت مؤلف ). و رجوع به بداهة شود.
بداهة. [ ب َ هََ ] ( ع مص ) ناگاه و نااندیشیده آمدن. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). بدهه بداهة؛ ناگاه و نااندیشیده آمد او را. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). بَدْه. بَدیهَة. ( از منتهی الارب ). || استقبال کردن کسی را با کاری : بدهه ُ بامر؛ استقبال کرد او را به آن کار. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).بَدْه. َبدیهَه. ( از منتهی الارب ). || بی اندیشه سخن گفتن. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). بی اندیشه آمدن سخن. ( غیاث اللغات ). یقال اجاب علی البداهة. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
بداهة. [ب َ هََ ] ( ع اِ ) آغاز هر چیز. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). بده. ( ازمنتهی الارب ). || ناگاه. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). مفاجاة. ( مهذب الاسماء ) ( ازاقرب الموارد ). بدیهه. ( از اقرب الموارد ). بده. ( ازمنتهی الارب ). || ناگاه آینده. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). بده. ( از منتهی الارب ). ج ، بَدائِه. ( ناظم الاطباء ) ( از معجم متن اللغة ).
بداهة. [ ب ُ هََ ] ( ع اِ ) بَداهَة. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). رجوع به همه معانی ماده قبل شود. || اول رفتار اسب. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). اول رفتن اسب. ( مهذب الاسماء ).

فرهنگ معین

(بَ هَ ) [ ع . بداهة ] (مص ل . ) سخن بی اندیشه گفتن ، بی تأمل سخن گفتن .

فرهنگ عمید

۱. ناگاه درآمدن، ناگاه آمدن چیزی.
۲. بی تٲمل سخن گفتن.
۳. آشکار و واضح بودن.

فرهنگ فارسی

ناگاه آمدن، ناگاه در آمدن، آشکارو واضح
( مصدر ) ۱ - ناگاه در آمدن ۲ - بی اندیشه سخن گفتن بی تائ مل گفتن و نوشتن.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] بداهت، معرفتی است که از آغاز بدون تفکر در ذهن آمده باشد.
بداهت در لغت به معنی آغاز هر چیزی است و نیز معنی ناگهان درآمدن است.
معنای اصطلاحی بداهت
در اصطلاح، بداهت عبارت است از وضوح تمام در معرفتی که ابتدائا وارد ذهن می‏شود.
منبع
کتاب فرهنگ علم کلام، احمد خاتمی، ص۷۶.رده های این صفحه : واژه شناسی

ویکی واژه

بداهة
سخن بی اندیشه گفتن، بی تأمل سخن گفتن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال درخت فال درخت فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال تاروت فال تاروت فال تاروت فال تاروت