بختو

لغت نامه دهخدا

بختو. [ ب َ / ب ُ ] ( اِ ) هر چیز غرنده عموماً. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). || غرش ابر. ( فرهنگ نظام ). رعد. تندر. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( انجمن آرای ناصری ) ( ناظم الاطباء ) :
عاجز شود ز اشک و غریو من
ابر بهارگاهی با بختو.رودکی.چون به بانگ آید از هوا بختو
می خور و بانگ رود و چنگ شنو.رودکی.|| بد پدر. ناپدری. ( فرهنگ شعوری از صحاح الفرس ).شوی مادر. پدراندر. ( ناظم الاطباء ). || پدرزن. ( ناظم الاطباء ). || برق. ( آنندراج از تفسیر ابوالفتوح رازی و السامی فی الاسامی ) ( انجمن آرای ناصری ). برق که روشنی صادر از ابر است. ( فرهنگ نظام ). || درنده. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(بُ تُ ) ( اِ. ) ۱ - رعد، تندر. ۲ - هر چیز غرنده .

فرهنگ عمید

۱. رعد، تندر.
۲. = بخنو

فرهنگ فارسی

هر چیز غرنده عموما یا غرش ابر .

ویکی واژه

رعد، تندر.
هر چیز غرنده.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ارمنی فال ارمنی فال احساس فال احساس فال کارت فال کارت فال قهوه فال قهوه