بازی دادن

لغت نامه دهخدا

بازی دادن. [ دَ ] ( مص مرکب ) فریفتن. گول زدن. کسی را مغبون کردن :
اگر زمین تو بوسد که خاک پای توام
مباش غره که بازیت میدهد عیار.سعدی.داو بردم جان و تو دربند بازی دادنم
من به عمدا خود بمانم تا توام بازی دهی.امیرخسرو ( از آنندراج ).

فرهنگ معین

(دَ ) (مص م . ) ۱ - کسی را سرگرم ساختن . ۲ - فریب دادن کسی .

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - کسی را سرگرم ساختن مشغول کردن کسی بتفریح و بازی . ۲ - فریب دادن کسی فریفتن .

ویکی واژه

کسی را سرگرم ساختن.
فریب دادن کسی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال درخت فال درخت فال فرشتگان فال فرشتگان فال ورق فال ورق فال فنجان فال فنجان