بار بردن

لغت نامه دهخدا

بار بردن. [ ب ُدَ ] ( مص مرکب ) حمل بار و نقل کردن آن :
حاجی تو نیستی شتر است ازبرای آنک
بیچاره خار میخورد و بار می برد. سعدی.برد هر کسی بار درخورد زور
گرانست ران ملخ پیش مور.سعدی ( بوستان ). || بمجاز، رنج کشیدن. تحمل مشقت کردن :
همانا زمان آمدستم فراز
وزین بار بردن نیابم جواز.فردوسی.برند ازبرای دلی بارها
خورند ازبرای گلی خارها.سعدی ( بوستان ).

فرهنگ معین

(بُ دَ ) (مص م . ) ۱ - بر دوش کشیدن . ۲ - بردباری کردن .

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - حمل کردن بار بار را از جایی بجایی نقل کردن . ۲ - رنج کشیدن تحمل مشقت کردن .

ویکی واژه

بر دوش کشیدن.
بردباری کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال فنجان فال فنجان فال انبیا فال انبیا فال راز فال راز