لغت نامه دهخدا
انفکاک. [ اِ ف ِ ] ( ع مص ) زایل گردیدن کف پای شخصی از جای خود. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). زایل گردیدن پای از جای خود. ( از اقرب الموارد ). از جای بشدن عضو. ( تاج المصادر بیهقی ). از بند بیرون آمدن استخوان. از جادررفتن. دررفتگی. ( یادداشت مؤلف ). یقال انفکت قدمه. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || گشاده شدن میان انگشتان. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). گشاده شدن انگشتان. ( از اقرب الموارد ). || از هم جدا گردیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). از هم جدا شدن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). انفصال. ( از اقرب الموارد ). جدا شدن. ( ترجمان القرآن جرجانی ). || آزاد گشتن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). آزاد شدن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( ترجمان القرآن جرجانی ) ( از اقرب الموارد ). یقال انفکت رقبة فلان من الرق. || ماانفک فلان قائماً؛ ای مازال. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). در این معنی از افعال ناقصه و ملازم نفی است. ( از اقرب الموارد ). || ( اِمص ) از هم جداشدگی. جدایی. ( ناظم الاطباء ).
- انفکاک قوی؛ ( اصطلاح سیاسی ) جدایی قوای فعاله مملکت از یکدیگر، مثلاً انفکاک قوای سیاسی از روحانی. ( فرهنگ فارسی معین ).
- امثال:
انفکاک شی از نفس محال است؛ قاعده فلسفی است که گوید هیچ چیز جز خود او نتواند بود. ( ازامثال و حکم مؤلف ).
انفکاک علت از معلول محال است. ( یادداشت مؤلف ).
|| آزادشدگی و آزادگی. ( ناظم الاطباء ).
- انفکاک رقبه؛ رهایی از بندگی و آزادی. ( ناظم الاطباء ).