لغت نامه دهخدا
اقنوم. [ اُ / اَ ] ( اِ ) سریانی یا یونانی، اصل هر چیزی. ج، اقانیم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( کشاف اصطلاحات الفنون ). || نصاری گویند اقنوم عبارت از ظهورات باری تعالی است و اب و ابن و روح القدس اشاره بدوست و اقنوم سه است اقنوم وجود و اقنوم علم و اقنوم حیات و اینها را نه عین دانند و نه زاید بر ذات. جل جلاله عما یقولون. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). آنها از وجود به پدر و از حیوة بروح القدس و از علم بکلمه تعبیر کرده و گویند اقنوم کلمه در حضرت عیسی با وجود او یکی شده و در ذات او علیه السلام حلول یافته است. ( کشاف اصطلاحات الفنون از تفسیر کبیر ):
سه اقنوم و سه قرقف را ببرهان
بگویم مختصر شرح موفّی ̍.خاقانی ( از شرفنامه منیری ).- اقنوم ثلاثه؛ کنایه از اب و ابن و روح القدس است و هم کنایه از نبات و جماد و حیوان است که موالید ثلاثه گویند. ( انجمن آرای ناصری ).