اشهل

لغت نامه دهخدا

اشهل. [ اَ هََ ] ( ع ص ) رجل اشهل ؛ مرد میش چشم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). مرد میش چشم یعنی سیاهی چشم او بکبودی آمیخته باشد. ( آنندراج ). آنکه کبودی بسیاهی چشم او درآمیزد. ( از المنجد ). میش چشم. مؤنث : شَهْلاء. ( مهذب الاسماء ). میش چشم. ( مجمل اللغة ) ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( زمخشری ) ( بحر الجواهر ) ( دستوراللغة ادیب نطنزی ) ( غیاث ) ( نصاب ). میشی. آنکه رنگ چشم او میان سیاهی و کبودی باشد. ( از بحر الجواهر ). || آنکه در سیاهی چشم او سرخی باشد. ( از بحر الجواهر ). سیاه زردی مایل. ( غیاث ). || سیاه چشم. ( لغت خطی ). ج ، شُهْل. ( اقرب الموارد ). || ( اِ ) نامی از نامهای مردان عرب. ( از منتهی الارب ). || ( اِخ ) بتی است و منه بنوعبدالاشهل که بطنی است از عرب. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). از بتهایی است که اعراب در عصر جاهلیت آنرا می پرستیدند و بویژه قبیله عبدالاشهل از معتقدان صمیمی آن بودند. ( قاموس الاعلام ). و رجوع به بت شود.
اشهل. [ اَ هََ ] ( اِخ ) ابن اراش ، فرزند انماربن اراش ، از قبیله نزار در عهد جاهلیت بودو او فرزندان بسیار داشت. و اشهل از بجیله دختر صعب بن سعد عشیرة بود. رجوع به بلوغ الارب ج 1 ص 306 شود.
اشهل. [ اَ هََ ] ( اِخ ) ابن حاتم. از محدثان و روات بود که یزیدبن عمرو از وی روایت کرد و او از موسی بن علی بن رباح لخمی و ابن عون روایت دارد. رجوع به عیون الاخبار ج 2 ص 153 و 187 شود.

فرهنگ معین

(اَ هَ ) [ ع . ] (ص . ) مردی که سیاهی چشم او به کبودی آمیخته باشد، میشی چشم .

فرهنگ عمید

دارای چشمان میشی رنگ.

فرهنگ فارسی

( صفت ) مردی که سیاهی چشم او بکبودی آمیخته باشد میشی چشم .
ابن حاتم از محدثان و روات بود که یزید بن عمرو از وی روایت کرد و او از موسی بن عسلی بن رباح لخمی و ابن عون روایت دارد .

ویکی واژه

مردی که سیاهی چشم او به کبودی آمیخته باشد؛ میشی چشم.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال تک نیت فال تک نیت فال راز فال راز فال اوراکل فال اوراکل