اشتهاء

لغت نامه دهخدا

اشتهاء. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) اشتها. خواستن چیزی را و آرزوی آن کردن ودوست داشتن آنرا. ( منتهی الارب ). دوست داشتن چیزی و میل کردن به آن و آرزو کردن آنرا. ( از اقرب الموارد ). آرزو کردن و فارسیان بمعنی آرزوی طعام استعمال کنند. ( غیاث ). || خواهش غذا. ( فرهنگ نظام ).
- بااشتها ؛ متمایل به غذا.
- بی اشتها ؛ آنکه به غذا میل ندارد.
- پراشتها ؛ کسی که بسیار متمایل به غذا است.
- کم اشتها ؛ آنکه اندک به غذا مایل است.
- امثال :
اشتهای مردان زیر دندان .
یک گل زغال بردار اشتهایت را بترسان. یکی نان نداشت بخورد پیاز میخورد اشتهایش وا شود. ( از فرهنگ نظام ).

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - آرزو کردن . ۲ - میل به غذا داشتن . ، ~ی کسی را کور کردن میل به خوردن را در کسی از میان بردن .

ویکی واژه

آرزو کردن.
میل به غذا داشتن. ؛ ~ی کسی را کور کردن میل به خوردن را در کسی از میان بردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ورق فال ورق فال تاروت فال تاروت فال راز فال راز فال ابجد فال ابجد