استمساک

لغت نامه دهخدا

استمساک. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) چنگ درزدن. ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( غیاث ). سخت داشتن دست و غیره در چیزها. اعتصام : استمساکاً به ؛ تعویلاً به. || احتباس.
- استمساک کردن به ؛ دست اندرزدن به.

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) چنگ در زدن ، تمسک جستن . ۲ - (اِمص . ) تمسک ، اعتصام .

فرهنگ عمید

متوسل شدن، تمسک جستن.

فرهنگ فارسی

تمسک جستن، چنگ درزدن به چیزی، چیزی رادست آویزساختن
۱ - ( مصدر ) دست در زدن تمسک جستن . ۲ - ( اسم ) تمسک اعتصام .

ویکی واژه

چنگ در زدن، تمسک جستن.
تمسک، اعتصام.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ارمنی فال ارمنی فال تک نیت فال تک نیت فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال سنجش فال سنجش