استردن

لغت نامه دهخدا

استردن. [ اُ ت ُ دَ ] ( مص ) ستردن. پاک کردن. ( جهانگیری ). پاک ساختن. ( برهان ). محوساختن. ( جهانگیری ). محو کردن. ( برهان ) :
از جا نبرد چیزی آنرا که تو جا دادی
غم نسترد آن دل را کو را ز غم استردی.مولوی.|| تراشیدن. ( جهانگیری ) ( برهان ). تراشیدن مو. ( غیاث ). || مؤلف مؤید الفضلاء گوید: در فرهنگی بمعنی ساخته شدن بنظر آمده.

فرهنگ معین

(اُ تُ دَ ) (مص م . ) ۱ - تراشیدن موی . ۲ - پاک کردن . ۳ - محو ساختن .

فرهنگ عمید

= ستردن: از جا نَبَرد چیزی آن را که تو جا دادی / غم نسترد آن دل را کاو را ز غم «استردی» (مولوی۲: ۹۲۴ ).

فرهنگ فارسی

ستردن: تراشیدن، پاک کردن، زدودن، محوساختن ، استرده: سترده، تراشیده شده، پاک شده
( مصدر ) ۱ - تراشیدن . ۲ - پاک کردن . ۳ - محو ساختن .

ویکی واژه

تراشیدن موی.
پاک کردن.
محو ساختن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال تاروت فال تاروت فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال تخمین زمان فال تخمین زمان