( آرام دادن ) آرام دادن. [ دَ ] ( مص مرکب ) تقریر. ( مجمل اللغه ). || تسکین. || تأمین. رَفْو. دل دادن : خورش ساز و آرامشان ده بخورد نشاید جز این چاره ای نیز کرد.فردوسی.و باز بسیستان آمد...پس از آنکه آن ناحیت را آرام داد. ( تاریخ سیستان ). || اطمینان دادن. قرار دادن : بدینسان پیامش ز بهرام ده دلش را به برگشتن آرام ده.فردوسی.
فرهنگ فارسی
( آرام دادن ) ( مصدر ) ۱- تسکین دادن تسلی دادن . ۲ - ایجاد آرامش بوجود آوردن امنیت . ۳ - اطمینان دادن مطمئن ساختن . ۴ - مسکن دادن منزل دادن . تقریر
ویکی واژه
آرامدادن (قدیمی): آرامش بخشیدن، راحت کردن. ایشان را به سماع آرام دادندی. «احمدجام»