مغایظه

لغت نامه دهخدا

مغایظه. [ م ُ ی َ ظَ / ی ِ ظِ ] ( از ع، اِمص ) مغایظة. رجوع به ماده قبل و مغایظت شود.
- بر مغایظه کسی؛ علی رغم او.با وجود خشم و ناخشنودی او: آن حدیث درازکشید و حشم لوهور و غازیان احمد را خواستند و او برمغایظه قاضی برفت با غازیان و قصد جای دوردست کرد.( تاریخ بیهقی چ فیاض ص 401 ). رشید بر مغایظه یحیی علی عیسی را به خراسان فرستاد و علی دست برگشاد و مال به افراط ستدن گرفت. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 416 ).

فرهنگ معین

(مُ یُ ظَ یا یِ ظِ ) [ ع. مغایظة ] ۱ - (مص م. ) به خشم آوردن کسی را. ۲ - (اِمص. ) تولید غضب.

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) بخشم آوردن کسی را. ۲ - ( اسم ) تولید غضب. یا بر مغایظه کسی. علی رغم او با وجود خشم و رنجش او: [ و آن حدیث دراز کشید و خشم لو هور و غازیان احمد را خواستند و او بر مغایظه قاضی برفت با غازیان و قصد جای دور دست کرد... ] ( بیهقی. فض. ۴٠۱ )
مغایظه

ویکی واژه

مغایظة
به خشم آوردن کسی را.
تولید غضب.