لغت نامه دهخدا خمناک. [ خ ِ ] ( ص مرکب ) بیمار. دردمند. ( ناظم الاطباء ). || قی آلود. ژفگن. ژفگناک. لخجه: چشم خمناک؛ چشم قی آلود. چشم ژفگن.