تطبع

لغت نامه دهخدا

تطبع. [ ت َطَب ْ ب ُ ] ( ع مص ) خوی کسی گرفتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || پر کردن مشک و جز آن. ( تاج المصادر بیهقی ). پر گردیدن آوند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). تطبع النهر کذلک. ( منتهی الارب ). پر گردیدن نهر. ( از اقرب الموارد ). || بتکلف و بخلاف طبع کردن کار را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). و یقال: الطبع یغلب التطبع. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
الم
الم
هول
هول
تعامل
تعامل
باری
باری