پتگیر

لغت نامه دهخدا

پتگیر. [ پ َ ] ( نف مرکب، اِ مرکب ) پتگر.پرویزن. ماشوب. ( برهان ). غربال. و رشیدی گوید: «یحتمل که تنگبیز باشد که چنین خوانده یعنی باریک بیز».
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
لژیونر
لژیونر
چیره
چیره
روز جاری
روز جاری
کس ننه
کس ننه