هامون گردانیدن

لغت نامه دهخدا

هامون گردانیدن. [گ َ دَ ] ( مص مرکب ) مسطح و هموار ساختن زمین. صاف کردن:... و طرق یأجوج بلا از فرسنگها موانعو عوایق پاک و هامون گردانید. ( تاریخ سلاجقه کرمان محمدبن ابراهیم ). || خراب و ویران کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
محنت
محنت
جسور
جسور
جنگ اول، به از صلح آخر
جنگ اول، به از صلح آخر
دلاور
دلاور