مکشوح

لغت نامه دهخدا

مکشوح. [م َ ] ( ع ص ) مرد داغ کرده در تهیگاه. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || مبتلا به بیماری کَشَح. ( از اقرب الموارد ).
مکشوح. [ م َ ] ( اِخ ) نام یکی از جوانمردان عرب. ( ناظم الاطباء ). لقب قیس بن هبیرةبن هلال است. رجوع به همین ماده شود.

فرهنگ فارسی

مرد داغ کرده. مرد داغ کرده در تهیگاه.