منفضح

لغت نامه دهخدا

منفضح. [ م ُف َ ض ِ ] ( از ع، ص ) از پرده برون افتاده. پرده دریده. رسوا. مفتضح:
مخدرات ضمیر از تو منفضح گشتند
از آن، بریده زبان و سیاه رخساری.
کمال الدین اسماعیل ( دیوان چ بحرالعلومی ص 342 ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشق فال عشق فال ای چینگ فال ای چینگ فال جذب فال جذب فال نخود فال نخود