لغت نامه دهخدا
منفح. [ م ِ ف َ ] ( ع ص ) آنکه در کار بی فایده و نامقصود درآید و در هر امر پیش گردد و دخل نماید. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). آنکه کار بی فایده کند و آنکه در هر چیزی که پیش آید دخالت کند. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
منفح. [ م ِ ف َ ] ( ع ص ) آنکه در کار بی فایده و نامقصود درآید و در هر امر پیش گردد و دخل نماید. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). آنکه کار بی فایده کند و آنکه در هر چیزی که پیش آید دخالت کند. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).