ممقول

لغت نامه دهخدا

ممقول. [ م َ ] ( ع ص ) ظاهراً از قمل ( ملخ ) گرفته شده، یعنی ملخ زده: زمینهای مزرعه های ممقول برشاشه آن مبلول گردد. ( ترجمه محاسن اصفهان ص 41 ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
متمایز
متمایز
پوزیشن
پوزیشن
لژیونر
لژیونر
خویش
خویش