ملیق

لغت نامه دهخدا

ملیق. [ م َ ] ( ع ص ) بچه افکنده. ( منتهی الارب )( آنندراج ). بچه سقطشده و افکنده. ( ناظم الاطباء ).
ملیق. [ ] ( ع اِ ) سیاهی با لیقه که در دوات اندازند:
مگرملیق دواتت شود در این سودا
همی بپیچد بر خویش زلف حورالعین.کمال اسماعیل.رجوع به مدخل بعد شود.

فرهنگ فارسی

سیاهی بالیقه که در دوات اندازند.