مقلوبه

لغت نامه دهخدا

( مقلوبة ) مقلوبة.[ م َ ب َ ] ( ع ص ) مؤنث مقلوب. رجوع به مقلوب شود.
- ارض مقلوبة؛ دیار قوم لوط. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
|| ماده شتر گرفتار بیماری قلاب. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ). و رجوع به مقلوب شود. || ( اِ ) گوش. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). گوش خواه از انسان باشد و یا از حیوان دیگر.( ناظم الاطباء ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
حلما
حلما
گرایش
گرایش
اعتبار
اعتبار
فال امروز
فال امروز