متشعب

لغت نامه دهخدا

متشعب. [ م ُ ت َ ش َع ْ ع ِ ] ( ع ص ) پراکنده شونده و پراکنده و شاخ شاخ. ( آنندراج ). متفرق و منقسم و شاخه شاخه شده. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به تشعب شود.

فرهنگ معین

(مُ تَ شَ عِّ ) [ ع. ] ۱ - (اِفا. ) پراکنده شونده. ۲ - (ص. ) پراکنده، شاخ شاخ.

فرهنگ عمید

شاخه شاخه شده، شاخ شاخ، پراکنده.

فرهنگ فارسی

۱ - (اسم ) پراکنده شونده. ۲ - ( صفت ) پراکنده شاخ شاخ.

ویکی واژه

پراکنده شونده.
پراکنده، شاخ شاخ.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
اعتلا
اعتلا
بی عرزه
بی عرزه
الم
الم
متمایز
متمایز