لغت نامه دهخدا
غشیان. [ غ َ ش َ ] ( ع مص ) غشیان با تازیانه؛ زدن با آن. ( از اقرب الموارد ). به تازیانه زدن کسی را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || غشیان به کسی؛ آمدن نزدیک وی. ( از منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). یا از فوق آمدن کسی را. ( منتهی الارب ). آمدن ( مصادر زوزنی ). || غشیان با زن؛ مجامعت کردن. ( دهار ) ( مصادر زوزنی ). جماع کردن با زن. ( از قطر المحیط ) || بیهوش شدن. ( غیاث اللغات ). بیهوشی. بیخودی. غَشْی ْ. رجوع به غَشْی ْ شود.