لغت نامه دهخدا غریو برزدن. [ غ ِ وْ ب َ زَ دَ ] ( مص مرکب ) بانگ و فریاد برآوردن. شور و غوغا کردن. غریو برآوردن. غریو برکشیدن. رجوع به غریو شود: سپهدار کاکوی برزد غریوبه میدان درآمد به مانند دیو.فردوسی.