غامیه

لغت نامه دهخدا

( غامیة ) غامیة. [ ی َ ] ( اِخ ) از قرای حمص است قاضی عبدالصمدبن سعید در تاریخ حمص آرد: ابوهریره از حمص میگذشت تا به غامیه رسید و در آنجا نزول کرد و کسی از وی پذیرائی نکرد ازینرو از آنجا حرکت کرد مردم غامیه به وی گفتند: ای ابوهریره چرا ما را ترک میگوئی ؟ گفت: زیرا شما از من پذیرائی نکردید. گفتند: ترا نشناختیم.ابوهریره گفت: مگر شما هر که را بشناسید پذیرائی می کنید؟ گفتند آری. لیکن ابوهریره بهمین سبب از میان ایشان رفت و در آنجا توقف نکرد. ( از معجم البلدان ).

فرهنگ فارسی

از قرای حمص است قاضی عبدالصمد بن سعید در تاریخ حمص آرد: ابوهریره از حمص میگذشت تا به غامیه رسید و در آنجا نزول کرد و کسی از وی پذیرائی نکرد از اینرو از آنجا حرکت کرد مردم غامیه بوی گفتند: ای ابو هریره چرا ما راترک میگوئی ? گفت: زیرا شما از من پذیرائی نکردید. گفتند: ترا نشناخیتم ابوهریره گفت: مگر شما هر که را بشناسید پذیرائی نکردید گفتند: آری. لیکن ابوهریره بهمین سبب از میان ایشان رفت و در آنجا توقف نکرد.