صمکمک

لغت نامه دهخدا

صمکمک. [ ص َم َ م َ ] ( ع ص ) آنکه بوی بد داشته باشد. || توانا. || استوار. || ( اِ ) آب که از دلو چکد و متغیر شود بوی آن. ( منتهی الارب ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فوت جاب
فوت جاب
مریم
مریم
خویش
خویش
الم
الم