زنکلاجو

لغت نامه دهخدا

زنکلاجو. [ ] ( اِ ) زردآلوی نرسیده و ترش است. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ):
بدیدارت چنانم آرزومند
که بسطامی به آش زنکلاجو.( از جنگی خطی، یادداشت ایضاً ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال راز فال راز فال چوب فال چوب