لغت نامه دهخدا
زرحیا. [ زَ رَ ] ( اِخ ) ( کسی که خداوند باعث وجود او شد ). اول:کاهنی بود از نسل العازار. اول تواریخ 6:6 و 51 و کتاب عزرا 7:3. دوم: مردی که پسرانش از بابل با عزرا مراجعت نمودند. کتاب عزرا 8:4. ( قاموس کتاب مقدس ).
زرحیا. [ زَ رَ ] ( اِخ ) ( کسی که خداوند باعث وجود او شد ). اول:کاهنی بود از نسل العازار. اول تواریخ 6:6 و 51 و کتاب عزرا 7:3. دوم: مردی که پسرانش از بابل با عزرا مراجعت نمودند. کتاب عزرا 8:4. ( قاموس کتاب مقدس ).
اسم: زرحیا (پسر) (عبری)
معنی: آن که خداوند باعث وجود او شد