راه گشادن

لغت نامه دهخدا

راه گشادن. [ گ ُ دَ ] ( مص مرکب ) راه گشودن. مقابل راه بستن. ( ارمغان آصفی ). بازکردن راه. گشادن راه. پیدا کردن راه:
اگر گاه مازندران بایدت
مگر زین نشان راه بگشایدت.فردوسی.بکف عنان دو طوفان نگاه نتوان داشت
چون راه گریه گشادم در فغان بستم.کلیم کاشانی.جای فریاد و استغاثه و آه
فکر آشفته را گشادم راه.ملک الشعراء بهار. || پدید آوردن راه و طریقت و شریعت خاص:
ولیکن جز امین سر یزدان
کسی این راه را بر خلق نگشاد.ناصرخسرو.

فرهنگ فارسی

راه گشودن مقابل راه بستن. باز کردن راه. گشادن راه. پیدا کردن راه.