حتو

لغت نامه دهخدا

حتو. [ ح َت ْوْ ] ( ع مص ) سخت دویدن. ( منتهی الارب ). نیک دویدن. ( تاج المصادر بیهقی ). || ریشه چادر را اندرون کرده دوختن. ( منتهی الارب ). فانور دیدن ریشه گلیم. ( تاج المصادر بیهقی ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
اوشاخ
اوشاخ
زیان آور
زیان آور
تعداد
تعداد
نجورسن
نجورسن