جعیله

لغت نامه دهخدا

جعیله. [ ج َل َ ] ( ع اِ ) مزد. ( منتهی الارب ). پای مزد. ( مهذب الاسماء ). مزدی که انسان برای کردن کاری میگیرد. ( اقرب الموارد ). مزدی که به عامل کاری دهند. ( ناظم الاطباء ). جُعل. جِعال. جُعالَة. || آنچه به مرد مجاهد دهند برای شرکت او در جهاد و گذران وی. ( اقرب الموارد ). ج، جعائل. رجوع به جعل و جعال و جعاله شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
تخصیص
تخصیص
لحظه
لحظه
ملس
ملس
وارونه
وارونه