جسوع

لغت نامه دهخدا

جسوع. [ ج ُ] ( ع مص ) بازایستادن از دهش. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از متن اللغه ). || برآوردن نشخوار به دهان. ( منتهی الارب ) ( از متن اللغة ). || بازایستادن از کلام. ( از متن اللغه ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
بلا
بلا
بی‌پروا
بی‌پروا
تازه
تازه
استفاده
استفاده