لغت نامه دهخدا
تلظی. [ ت َ ل َظْ ظی ] ( ع مص ) زبانه زدن آتش. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || برافروختن و خشمگین شدن. ( از اقرب الموارد ). || جنبیدن مار. ( از اقرب الموارد ).
تلظی. [ ت َ ل َظْ ظی ] ( ع مص ) زبانه زدن آتش. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || برافروختن و خشمگین شدن. ( از اقرب الموارد ). || جنبیدن مار. ( از اقرب الموارد ).
زبانه زدن آتش. یا برافروختن و خشمگین شدن.