تعمیش

لغت نامه دهخدا

تعمیش. [ ت َ ] ( ع مص ) فربه گردانیدن و بحال نمودن جسم بیمار را. || بقصد در کاری غفلت نمودن. || اصلاح و دور کردن عمش را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
وارونه
وارونه
با
با
شب دراز است و قلندر بیدار
شب دراز است و قلندر بیدار
سنگلاخ
سنگلاخ