بسماط

لغت نامه دهخدا

بسماط. [ ] ( معرب، اِ ) خبز رومی. کمک بقسمات. ( یادداشت مؤلف ). بسکمات. بسکماج. نان سوخاری. بیسکویت. متداول امروز عراق باسماق، مأخوذ از ترکی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
چهارپایان
چهارپایان
کیری
کیری
اعتبار
اعتبار
فال امروز
فال امروز