اصخیتات

لغت نامه دهخدا

اصخیتات. [ اِ ] ( ع مص ) فرونشستن آماس جراحت. ( منتهی الارب ). اصخیتات جراحت؛ آرام شدن ورم آن. ( از اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). || به شدن بیمار. ( منتهی الارب ). اصخیتات بیمار؛بهبود یافتن وی. ( از اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
لا تنس ذکر الله
لا تنس ذکر الله
وارونه
وارونه
مغیلان
مغیلان
ستارگان
ستارگان