لغت نامه دهخدا
اصطفاق. [ اِ طِ ] ( ع مص ) جنبیدن درخت از باد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). اصطفاق اشجار؛ تکان خوردن و جنبیدن آنها از باد. ( از اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). || جنبیدن تارهای عود از زخمه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). آواز دادن رودها و آنچه بدان ماند. ( تاج المصادر بیهقی ). آواز دادن. ( زوزنی ). || واکوفتن. ( زوزنی ). بهم بازکوفتن. ( تاج المصادر بیهقی ). || اصطفاق دریا؛ متحرک شدن و تلاطم امواج آن. || اصطفاق قوم؛ مضطرب شدن آنان. || اصطفاق زنان بر میت؛ با یکدیگر نوحه کردن. ( از اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ).