اسماح

لغت نامه دهخدا

اسماح. [ اِ ] ( ع مص ) نرم و رام شدن. ( منتهی الارب ) ( زوزنی ) ( تاج المصادر ). || رام شدن ستور بعدنفرت و سرکشی. || جوانمرد شدن. || جوانمردی کردن. جوانمردی نمودن. ( منتهی الارب ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال جذب فال جذب فال قهوه فال قهوه فال چوب فال چوب فال پی ام سی فال پی ام سی