ابوعیاض

لغت نامه دهخدا

ابوعیاض. [ اَ ] ( ع اِ مرکب ) باشه. باشق. ابوسراقه. ( مهذب الاسماء ).
ابوعیاض. [ اَ ] ( اِخ ) صحابی است.
ابوعیاض. [ اَ ] ( اِخ ) ابان بن راشد سروجی. از روات حدیث است و از مسعودی روایت کند.
ابوعیاض. [ اَ ] ( اِخ ) عمروبن الأسود العبسی الشامی. از روات حدیث است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال کارت فال کارت فال ای چینگ فال ای چینگ فال درخت فال درخت