میانه قلیان

لغت نامه دهخدا

میانه قلیان. [ ن َ / ن ِ ق َل ْ ] ( اِ مرکب ) میانه. میانه غلیان.( یادداشت مؤلف ) رجوع به میانه و میانه غلیان شود.

فرهنگ فارسی

میانه میانه غلیان

جمله سازی با میانه قلیان

که هر کز میانه نهد پیش پای مر او را دهم دخترم را همای
ز رحمت باشی الحق بیکرانه چو کردی خویش بینی در میانه
تنها در میانه ما شور این عزاست کاین شور در زمین و زمان هم گرفته است
جان‌های پاک بر سر دار فنا شدند تا زین میانه سر انا الحق شد آشکار
تن و جان را به دست عقل سپار پای بیگانه در میانه میار
اگر به حرف اثر بود زین میانه چرا در آسمان به هدف تیر یک دعا نرسد