احلب دیا

لغت نامه دهخدا

احلب دیا. [ اِ ل َ ] ( اِ ) در برهان قاطع آمده: به سریانی گیاهی است شیردار که در صحراها و بیشتر در کنار جویهاروید و رنگ ساق آن بسرخی مایل است و آن را بشیرازی «گاو نبطونک » خوانند و گویند اگر گاو قدری از آن بخورد بمیرد و گوسفند را مضرّتی نرساند. شیر آن قلع دندان میکند بی درد. اگر دو درم از شیر آن بکسی دهند البته بکشد. قوبا و جرب را نافع باشد - انتهی. در تحفه حکیم مؤمن آمده: احلب دیا بسریانی اسم شبرم است - انتهی. و آن را احلب دیای رومی نیز گویند. شیرواره. فلفل الخواص. فربیون ( دمشقی ). حب الملوک. قلقل الخواص.

فرهنگ عمید

= فرفیون

فرهنگ فارسی

( اسم ) فرفیون.

جمله سازی با احلب دیا

اميرالمؤ منين على عليه السلام از وجود چنين هماهنگى خبر مى دهد: ( احلب يا عمر حلبالك شطره، اشدد له اليوم اءزره ليرده عليك غدا:) اى عمر نيك بدوش كه بهره اى ازآن به تو مى رسد، امروز كار را براى او محكم نما، تا فردا به تو باز گردد(721) و عمر خود به اين موضوع در گفتگويى كه با ابوموسى اشعرى و مغيرة بن شعبة دارد،به اين موضوع تصريح مى كند، گفتگو بسيار طولانى است كه فقط جملات مورد نظررا در اينجا ذكر مى كنيم، عمر گويد به خدا سوگند اگر از يزيد بن خطاب اطاعت مىكردم، (ابوبكر) هرگز شيرينى خلافت را نمى چشيد، وليكن من جلو آمدم و عقب نشينىكردم، و صعود دادم، و تصويب كردم، شكافتم و محكم كارى نمودم، چاره اى نديدم جزاينكه چشم پوشى كنم از آنچه او به تور انداخته، و خود افسوس بخورم، و در انتظاربازگشت خلافت به خود باشم. (722)