اشرف جنی

لغت نامه دهخدا

اشرف جنی. [ اَ رَ ف ِ ج ِن ْ نی ] ( اِخ ) نام همزاد سوادبن قارب بود. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 685 شود.

فرهنگ فارسی

نام همزاد سواد بن قارب بود

جمله سازی با اشرف جنی

اى پسرك !اگر مرگ اشرف چيزها براى بنى آدم نبودى، هر آينه خداى تعالى پيغمبرخود - صلى الله عليه و آله - را نمى ميرانيد و دشمن خود شيطان رامهلت عمر ارزانى نمىداشت. (205)
مؤمن و نیر و صهبایی و علوی وانگاه حسرتی، اشرف و آزرده بود اعظمشان
زنده شد هر کس که چشمی از هوایش آب داد چشمه حیوان هوای آبدار اشرف است
اشک شادی چشمه ای از دامن کهسار اوست دلگشایی غنچه ای از شاخسار اشرف است
ــ از این ماهی خوشتان می‌آید؟ بی ین؟ چه خوب. بعد رو به پیشخدمت رستوران کرد و گفت: برادر امر کن دو تا ماهی از آن بهترهاش به نمره حضرت اشرف بفرستند!
# در حديثى مى خوانيم: خانه ى ادريس، در مسجد سهله در اطراف نجف اشرف بوده است.(428)