گریزنده گشتی به یک ضرب گرز تو را نیست آزرم این یال و برز
ز پیشه گریزنده را باز جست بدان پیشه دادش که بود از نخست
بدان حمله افزونتر از دو هزار تبه شد گریزنده اسب و سوار
گریزنده یک پای از آنسان شتافت که اسپ دوان گردش اندر نیافت
چو بر جنگ شد ساخته سازشان گریزنده شد دیو از آوازشان
مر افکنده را گرگ دل کرد پاش گریزنده را غول گفتی که باش