چرخ پائی

لغت نامه دهخدا

چرخ پائی. [ چ َخ ِ ] ( ترکیب وصفی، اِ مرکب ) در تداول عامه نوعی چرخ خیاطی پایه دار را گویند که با پای بحرکت افتد. چرخ خیاطی که بوسیله پا چرخانده شود. نوعی چرخ خیاطی.

جمله سازی با چرخ پائی

ولی چه سود ندارد رهی بجز پائی بسنگ حادثه آن نیز سخت خسته شده
تا بود پائی، چرا مانم ز راه تا بود چشمی، چرا افتم به چاه
دولت عشق به هر بی سر و پائی نرسد پادشاهی دو عالم به گدائی نرسد
می که در عالمست با وی عل می است در حق آن تو پائی تو
قدم افشرد هر جا غیرت عشق جگر پائی کم از خنجر نیاورد
زان پیش که دست و پا فرو بندد مرگ آخر کم ازانکه دست و پائی بزنیم
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
تعمیم
تعمیم
اسرع وقت
اسرع وقت
هورنی
هورنی
لاشی
لاشی