پیشه گشتن

لغت نامه دهخدا

پیشه گشتن. [ ش َ / ش ِگ َ ت َ ] ( مص مرکب ) شغل و عمل صنعت شدن:
بر آن شیشه دلان از تر کتازی
فلک را پیشه گشته شیشه بازی.نظامی. || عادت شدن:
کسی را که خون ریختن پیشه گشت
دل دشمن از وی پر اندیشه گشت.فردوسی.

جمله سازی با پیشه گشتن

ملکا جور مکن پیشه و مشکن پیمان که مکافات خدائیت بگیرد دامان
می‌کنند آگهت از آن نقاش کاندر این پیشه نیست کس همتاش
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال حافظ فال حافظ فال آرزو فال آرزو فال اوراکل فال اوراکل فال سنجش فال سنجش