پلنگ دروازه
فرهنگ فارسی
جمله سازی با پلنگ دروازه
هرچه آواز و نقش آوازهست خانهشان از برون دروازهست
به دروازه شهر شد با سپاه بفرمود تا بانگ زد مرد شاه
گشادند دروازه پیرو جوان به بازار رفتند جویای نان
کدام قافله عزم دیار حسن نمود که فتنه بر در دروازه مست می گردد
چو دروازه بدید آن مرد عیّار بگفتا سخت دارد برج و دیوار
شنیدم که ده داشت دروازه شهر چنین بخش کرد آن دلاور به قهر