پاکدامن بیبیان یک زیارتگاه مهم در لاهور، پاکستان است که قدمت آن به صدها سال قبل بازمیگردد. روایت اصلی مرتبط با آن اینگونه است: بنیانگذارسید احمد توخته، یک سید زاهد و عابد از کرمان، در قرن ششم هجری به لاهور آمد و در سال ۶۰۲ ه.ق درگذشت. آرامگاه او در محله چهل بیبیان لاهور قرار دارد. شش دختر پس از مرگ او، شش دخترش به نامهای: بیبی حاج رقیه، بیبی تاج، بیبی نور، بیبی حور، بیبی گوهر، بیبی شهباز. لاهور را ترک کردند و در مکانی که امروزه به نام پاکدامن بیبیان شناخته میشود، ساکن شدند. گفته میشود که آنها حداقل تا سال ۶۱۵ ه.ق (همزمان با فرار جلال الدین خوارزمشاه به هند) زنده بودند. این روایات بیشتر ریشه در افسانه ها و داستان های محلی دارند و سندیت تاریخی محکمی برای آنها وجود ندارد. با این حال، این زیارتگاه به عنوان یک مکان مقدس و فرهنگی در لاهور مورد احترام است.
پاکدامن بیبیان
دانشنامه اسلامی
درباره این زیارتگاه روایات متعددی وجود دارد که هیچ یک مستند نیست و ریشه در افسانه های محلی دارد.
از جمله این که در سده ششم یکی از ساداتِ زاهد و عابد، به نام سیداحمد توخته، از کرمان به لاهور آمد و در آن جا مقیم شد و در ۶۰۲ درگذشت و در محله چهل بیبیان لاهور به خاک سپرده شد و آرامگاهش اکنون نیز برجاست.
از وی شش دختر به نامهای بی بی حاج رقیه، بی بی تاج، بی بی نور، بی بی حور، بی بی گوهر و بی بی شهباز ماند که پس از مرگ پدر لاهور را ترک کرده در محلی که اکنون پاکدامن بیبیان خوانده می شود، اقامت کردند و ظاهراً تا ۶۱۵ نیز زنده بودند، زیرا به هنگام گریز جلال الدین خوارزمشاه به هند، از این بانوان سخن رفته است.
در این محل دو محوطه وجود دارد که یکی آرامگاه بی بی حاج رقیه، بی بی تاج و بی بی نور، و دیگری آرامگاه بی بی حور، بی بی گوهر و بی بی شهباز است.
← مدفن سیدجلال الدین حیدر
(۱) اردو دائره معارف اسلامیّه، لاهور ۱۳۸۴ـ۱۴۱۰/۱۹۶۴ـ۱۹۸۹.
(۲) نور احمد چشتی، تحقیقات چشتی، چاپ احسان علی، لاهور ۱۹۶۴.
(۳) محمد عبدالله چغتائی، تاریخی مساجد لاهور، لاهور ۱۹۷۶.
(۴) غلام سرور لاهوری، خزینه الاصفیا، ج ۲، کانپور ۱۳۳۲/۱۹۱۴.
(۵) گل بدن بیگم، همایون نامه، متن همراه با ترجمه بوریج، دهلی نو ۱۹۸۳.
(۶) حسین عارف نقوی، برّ صغیرکی امامیه مصنفیّن: کی مطبوعه تصانیف اوراتراجم، اسلام آباد ۱۳۷۶ ش.
جمله سازی با پاکدامن بیبیان
لباس ظاهر و باطن بهم موافق کن نه همچو دریا خونخوار و پاکدامن باش
دل هایشان غمگین است و مردمان از شرشان در مامن. جسمشان نحیف است و نیازشان اندک و نفسشان پاکدامن.
بهار پاکدامن را عبیر پیرهن می شد صبا می برد اگر صائب به گلشن خاک کویش را